سفارش تبلیغ
صبا ویژن


بسم رب المنتظر المهدی 

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرویمان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را پیدا کرده  و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود: « کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!!

حال که صدق یا کذب گفتار داشت معلوم می شد ، گفتاری که از همان اول برای استاد کذبش معلوم بود ، دانشجوها ماندند و شرمندگی . این امر یک امر دنیوی بود در برابر استادی کوچک حال ما چه کنیم و  چگونه تحمل کنیم این شرمندگی را در برابر خالق و استاد بزرگی چون حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ؟! چگونه می خواهیم تأخیر انجام واجباتمان را توجیح کنیم ، اصلاً میتوان توجیح کرد ؟ او از همه چیز باخبر است و باز شرمندگی برای ما می ماند .

چه می شد اگر خدا امروز وقت نداشت به ما برکت دهد چرا که دیروز ما وقت نکردیم از او تشکر کنیم . چه می شد اگه خدا فردا دیگر ما را هدایت نمی کرد چون امروز اطاعتش نکردیم . چه می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود چرا که امروز قادر به درکش نبودیم . چه می شد دیگر  هرگز شکو فا شدن گلی را نمی دیدیم چرا که وقتی خدا باران فرستاده بود گله کردیم . چه می شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دریغ می کرد چرا که ما از محبت ورزیدن به دیگران دریغ کردیم. چه می شد اگه خدا فردا کتاب مقدسش را از ما می گرفت چرا که امروز فرصت نکردیم آن را بخوانیم . چه می شد اگه خدا در خا نه اش را می بست چون ما در قلبهای خود را بسته ایم . چه می شد اگه خدا امروز به حرفهایمان گوش نمی داد چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم . چه می شد اگه خدا خواسته هایمان را بی پاسخ می گذاشت چون فراموشش کردیم. و چه می شد اگر ... و چه میشود اگر ما از این مطالب به سادگی بگذریم ؟!!

از فرصت هایمان استفاده کنیم قبل از آنکه از دست بروند و ای کاش بشوند ....


# نویسنده :: مهدیه :: شنبه 88 فروردین 22 :: ساعت 9:10 صبح ::  نظرات ::



هو المحبوب ...

ما خود را از یاران و منتظران حضرت به حساب آورده ایم و جای حرفی باقی نگذاشته ایم ،در حالی که حرف ها بسیار است .جا دارد خود را دوباره ارزیـابـی کنیم و در فصـل سنگ پـزان تـاریـخ به باز خوانی دوباره بپردازیم ،تا آنجا که تند بادهای شبهات و جام های شهوت و حلاوت بدعت ها ما را از مهدی فاطمه (عج) جدا نکند. دوره آخـرالـزمـان ، برگ آخر تاریخ و فصل سنگ پزان تـاریـخ دیـنـی است .این فصل ،سنگین ترین فصلی است که بر اهل اعتقاد میگذرد. در این فصل فقط ، میوه هایی که  سنگین و سنگی هستند ، می پزند و می رسند .در این مـصـاف نـا برابر ، پیروزی از آن کسی است که با بـنیان هـای فکـری در برابر شبـهات و با عشـق بـزرگ تر در برابر شهوات و بدعت ها و تفسیر به رای ها ، خود را مجهز نماید.

کو ر است چشمی که او را نبیند و ضرورت وجودش را که کلید معنای هستی است ، نیابد . آن جا که تو نیستی ، تاریخ هم رنگ می بازد...

به امید آن که روزی انسان ، کاسه گدایی به بارگاه کسی برد و بر آستان کسی سر بساید که او منجی واقعی است ... آمین .

                                *** اللهم عجل لولیک الفرج***


# نویسنده :: مهدیه :: پنج شنبه 86 دی 13 :: ساعت 9:37 عصر ::  نظرات ::



از افق دور کسی می آید، با تبر ابراهیم ،زمزمه ی عیسی ، صلابت موسی

با رسالت رسول بر دوش ، و ذوالفقار علی در دست ، و خون حسین در رگ

چشمانم را ببین ، چشم انتظار است ، دلم را نظاره کن ، بی قرار است

دستانم را بنگر چه مهیاست ، آن جا که کوه هم از پای می افتد من ایستاده ام

از افق دور کسی می آید، با دستانی پر ،باز آ که با آمدنت بهار ماندنی است .

 


# نویسنده :: مهدیه :: پنج شنبه 86 آذر 29 :: ساعت 6:37 صبح ::  نظرات ::



مهربانا! عزیزا! یوسفا! صدیقا! بیا که بی تو ، هستی سخت خاموش است .تو فریاد العطش منی .عطشی نه تقلیدی و تلقینی که برخاسته از بنیان هایی به بلندای همه ی تاریخ و برگرفته از طراوتی به زلالی همه فطرت ها. عزیزا ! دیر به یادت افتادیم ، می دانم . هنوز هم در بسیاری از جاها ی این مرزو بوم ، رنگی از تو نیست . هیچ عذر ی نیست و هیچ دست آویزی نداریم ،بنا داریم لااقل فصلی با تو باشیم .آیا امیدی وصلی هست ؟ مهدی جان ! خفاشان دنیا را بی تو میخواهند و برای نیامدنت همه ی خوبی ها را به اسارت برده اند.خورشید من برآی که وقت دمیدن است .

همه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد

از خدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد

تاکه جان دارم و بر سینه نفس می آید

بر تو و عشق تو ای دوست وفا خواهم کرد

                          اللهم عجل لولیک الفرج


# نویسنده :: مهدیه :: دوشنبه 86 آذر 26 :: ساعت 7:14 صبح ::  نظرات ::



 گریه هایم بی صداست 
عشق من بی انتهاست
ردپای اشک هایم را بگیر
تا بدانی خانه عاشق کجاست ...

       ای که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد        حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد


# نویسنده :: مهدیه :: شنبه 86 آذر 24 :: ساعت 7:7 صبح ::  نظرات ::



 سخت است فراق عزیز و تنها ماندن

 سخت است برجای ماندن و راکد زندگی کردن

 همچون چشمه خشکیده مقروض

 بی او زندگی را در جام لحظه ها تهی می کنم

 و صورتم از تلخی آن در خود می تکد

 بی او زندگی را در فرباد بی صدا تجربه می کنم

 روحم ، آواز رفتن بر لب دارد

 و فریادم

                                        در فضای خالی از صدا می ماند...

 


# نویسنده :: مهدیه :: چهارشنبه 86 آذر 21 :: ساعت 7:30 صبح ::  نظرات ::



دوباره نم نم باران برایم یاد آور اشک هایست که از غم هایم بر کویر گونه هایم باریدن می گیرد صدای شرشر باران بر ناودان خانه می آید . خوب گوش بده ؛ می شنوی ؟

مژده آمدنبهاررا می دهد،بهاری جاوید،مژده آمدن موعود .

 نگاه کن به خیابان باران زمین را می شوید و جاده ها را برای آمدن موعود غبار روبی می کند آسمان چقدر با انتظار اشک می ریزد ،دلم یادغروب های جعمه ، غروب های

انتظار،غروب های پر از سکوت فریاد می افتد

                                                          دوباره باران می بارد... 


# نویسنده :: مهدیه :: چهارشنبه 86 آذر 7 :: ساعت 7:34 صبح ::  نظرات ::



   1   2      >


... دلتنگی ها ... - شیلو عج الله